سلام
شعر بسيار زيبايي بود
مردي كنار پنجره تنها نشسته است
مردي كه بخش اعظم قلبش شكسته است
مردي كه روح زخمي او درد ميكند
مردي كه تار و پود وي از هم گسسته است
چيزي درون سينه ي او ويخورد ترك
سنگي ميان تنگ بلورش نشسته است
مردم در انتظار نواي ني اند و مرد
حتي نفس نميكشد از بس كه خسته است
با احتياط ميكند از زندگي عبور
مردي كه مرگ بر سر او شرط بسته است
(احسان پارسا)
خدافظ