بسم الله
سلام
غروب طلوع؟ اومدن رفتن ...
آره شايد تو و اون با اونا فرق داشتيد
دوويدن دنبال موش كه مادربزرگ با جارو بزنه بكشدش ...
سوار موتور آشپز بنده خدا وسط مسجد شيد
اون جفيه رو دور سرش بپيچه و عبا بپوشه و همه جيغ بزنن فكر كنند پسره
قطع كردن كليك ميكروفون وسط سخنراني خسته كننده
راهنمايي كردن سخنران به سرويس بهداشتي به جاي راه خروجي
وصل كردن ميكرون به خروجي مسجد و بلندگوي گنبد صبح كله سحر
و خيلي كار ديگه ...
ولي دل آدمه كه طلوع و غروب ميكنه
چي بگم؟؟
اون خروج آقايون احتمالا جز همون و... ميشه .... شايد وانتشم اختصاصي بوده
اگه تاريخو مرگمو بهم بگند ميرم سراغ اقليت و ...
گرچه مي گويتد اين دنيا به غير از خواب نيست
اي اجل ! مهمان نوازي كن كه ديگر خواب نيست
بين ماهي هاي اقيانوس و ماهي هاي تنگ
هيچ فرقي نيست وقتي چاره اي جز آب نيست