سلام و درود بر شما همسنگري عزيز...
پژمرده ميشوم وقتي جوان ايراني را ميبينم که تحت تاثير جوسازيها و شانتاژهاي بيامان و مسلسلوار رسانههاي امپرياليستي، در چشم به همزدني همهي باور و اعتقادش به وطن را از دست ميدهد و به يک آن ميشود سرسپرده و سرباز وظيفهي بيگانه.
پژمرده ميشوم وقتي ميبينم افتتاح اينهمه ورزشگاه، بيمارستان، مدرسه، تقاطع، سد، نيروگاه، پالايشگاه و کارخانه، مردم ما را اقناع و راضي نميکند و با وجود اينکه همين مردم در هر انتخابات و حرکت جمعي شرکت ميجويند، اما باز هم در خفا و خلوت خودشان، لب به انتقادهاي نامنصفانه ميگشايند و همهي زحمتها را زير سوال ميبرند...
اين درد دلها، چند نوبتي است که حسابي مشغولم کرده. باقي اين رنجنامه از بيمعرفتي ما مردم ايران را حتماً در وبلاگم بخوانيد.
يا علي