بسم الله
امروز توي محله مون
باز يه مسافر اومده
محله غرق نور شده
آخه يه زائر اومده
حال و هواي كوچه مون
امروز چقدر صفا داره
آخه بي بي كوچه مون
زائر كربلا داره
رفتم منم بهش بگم
زيارتت قبول باشه
برا تبرك بگيرم
خاكي كه رو لباسشه
رفتم بهش بگم كه از
كرب و بلا برام بگه
بهش بگم از حرم
ارباب با وفام بگه
رفتم منم سوغاتيم و
بگيرم از دست خودش
رفتم بگم حسين حسين
اون كه شدم مست خودش
ولي يه صحنه ي عجيب
دل من و خدايي كرد
ديدن اون صحنه همه
محله رو هوايي كرد
ديدم مسافر بي بي
از خود لاهوت اومده
زائر كربلاي ما
ميون تابوت اومده
محله غرق گريه شد
ولي بي بي شادي مي كرد
برا جوون خوشگلش
شادي دومادي مي كرد
مي گفت مسافرم ديگه
به خونه اومد ز سفر
حسابي سربلند شدم
اگر چه اون نداره سر
مي گفت كه پيش فاطمه
عزيز و رو سفيد شدم
دعاي من قبول شده
كه مادر شهيد شدم
رفتم جلو تا ببينم
صورت اون مسافر و
قشنگ تماشا بكنم
پرستوي مهاجر و
ولي تو تابوتش نبود
هيچ اثري از بدنش
فقط يه مشتي استخون
بودش ميون كفنش
اللهم احفظ و انصر قائدنا و مولانا و سيدنا و مرجعنا الامام الخامنه اي