اولا سلام !آره من تو كف جنگم !‏بد جورم تو كفم !‏موندم اينا چي بودن كه رفتن ! جنـــــــــــــــــــــــگيدن !آره شايد !‏ اينم ممكنه كه اگه صداي يه تانك !‏تانك كه تازه زياده شايد صديا يه ترقه رم بشنوم پسورد وبلاگ كه سهله اسم خودمم يادم بره !!اما !‏ نه !‏نه خدا ما رو واسه جنگ نيافريد !تازه اگه دقت كني !‏دقيقا پست با (( جنگ تمام شد )) شروع ميشه !تازه اين جا شروع قصه اس !تازه اين جاس كه زندگي اين مرد استارت ميخوره !تازه اين جاس كه اين كتاب ارزش نوشتن پيدا ميكنه .كاشكي فقط فقط يه بار اين كتاب و ميخوندي و نظر مي دادي !البت شايد با خوندنش هم نظرت همين باشه !‏اما !‏اما !‏نه اين جنگ نيست !‏اين انصاف نيست ! اين صلح نيست !‏اين نامرديه !‏اين اسمش صلحه !‏؟اما كو ؟ كو ؟ كجاس ؟ من كه نميبينم ؟!كجاي بمباران هاي شيميايي صلحه ؟ به خدا اسمشم نميشه گذاش صلح !وقتي رفت و با تني خسته برگشت !با يه تن پر از تركش !‏ يه آدم كه زنش دلش مي خواد جاي اون تركش ها باشه !‏چرا كه فكر مي كنه اونا به قلب همسرش نزديكترن !چون ديگه مرد با اونا انس گرفته !‏ديگه بهشون عادت كرده !به دردهاش عادت كرده !‏ديگه ! فقط مي خواد بره !‏بره از اين دنيا !اين صلحه ؟ چرا بايد خسته بشيم از اين متنها !ما كه نيمتونيم يه لحظه اين دردها رو بكشيم !يعني اينقد ... شديم كه حتي خوندن اينا هم زجرمون بده ؟؟؟؟؟واقعا كه از خودم ، خودم خجالت ميكشم !‏ كه فقط بلدم بنويسم از اينا !فقط همين !‏هيچ كار ديگه براشون نكرديم !‏چي كار كرديم ؟آره !‏ فقر و فساد و همه اينا هم هس !‏نمي گم نيس !‏ در مورد اينا هم نوشتيم قبلا تو پستاي قبل !‏ اما چرا آخه چرا بايد داد و قال بعضيامون در بياد كه ديگه خسته شديم !آي ملت جنگ تموم شده ! بسه ديگه چرا اينقد جنگ جنگ مي كنيد !!يعني اينقد بي انصاف شديم !نمي دونم چي بگم !همين !‏