بالاي سرت ايستاده ام منتظر
انگشت دست راستت تن خانه ام را لمس ميكند
ضربه ميزني
بوي بهشت مي آيد
صدايت پر ميكشد وتمام آسمان دلم آفتابي مي شود
غير المغضوب...
باز هم برايم بخوان و روحم را تازه كن
من جيره خوار زبان تو ام