سفارش تبلیغ
صبا ویژن



به نام خدای حسین !‏ - دالانی به سوی بهشت






درباره نویسنده
به نام خدای حسین !‏ - دالانی به سوی بهشت
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
مرداد 86
شهریور 86
مهر 86
خرداد 87
آبان 87
بهمن 87
اسفند 87
فروردین 88
اردیبهشت 88
خرداد 88
تیر 88
مرداد 88
شهریور 88
مهر 88
آبان 88
آذر 88
دی 88
بهمن 88
دی 87
مهر87
آبان 86
آذر 87
مرداد 87
شهریور 87
آذر 86
دی 86
بهمن 86
اسفند 86
فروردین 87
اردیبهشت 87
تیر 87
فروردین 1389
اسفند 1388
بهمن 1388
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
تیر 1389
تیر 89
شهریور 89
مرداد 89
فروردین 90


لینکهای روزانه
مجنون خنده های تو ام ،‏بیشتر بخند !‏ [139]
مهـــــر [23170]
ایســنا [41]
ایـــــرنا [40]
رجـــا نیــوز [152]
فــــارس نیوز [132]
حامیان دکتر احمدی نژاد [100]
پایگاه وبــلاگ نویسان ارزشی [50]
پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری [165]
کشاورزی [114]
دانشگام [387]
به سوی نور [194]
استخاره با قرآن [254]
حاج محمود کریمی [230]
سایت شهید آوینی [262]
[آرشیو(15)]


لینک دوستان
دالان بهـشت ...
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
به نام خدای حسین !‏ - دالانی به سوی بهشت

آمار بازدید
بازدید کل :415782
بازدید امروز : 31
 RSS 


بســـــم الله ... 


شب سنگینی است !
نه صدایی از جنبنده ای بلند میشود و نه ناله ای از کسی !

همیشه این شب برایم اینگونه بوده ! هوا آرام و گرفته ، آنقدر که احساس خفگی می کنم .

انگار اینبار شب قصد به روز رسیدن ندارد . گویی خورشید از طلوع کردن شرم دارد .

هوای دلم گرفته است .

امشب ؛ امشب شب شام غریبان است .

صدای کاروانیان است  .صدایش به گوش میرسد .

هیچ کس حرف نمی زند ... نه  ! حرفی برای گفتن نمانده .

تنها صدایی که گاه به گاه به گوش  می رسد ،
صدای لغزیدن قطرات اشک بر گونه های اسراست !

تا به حال شنیده ای ؛  برای بدست آوردن یک انگشتر ، انگشتت را ببرند  !

تا به حال شنیده ای ؛ که به یک پیراهن کهنه از یک جسم پاره پاره رحم نکنند  !

تا به حال شنیده ای ؛ در مقابل چشمان خواهر روی سینه برادر بنشینند و

نقشه قتل او را عملی کنند !

تا به حال شنیده ای ؛ زمانیکه یک بچه پدرش را صدا می زند ،  

سر بریده او را بر دامانش بگذارند !

من میگریم . اینبار در و دیوار هم می گریند .

چیزی بر دلم سنگینی می کند ! بغضی ...

دلم تنگ است !

دلم هوای کربلا را کرده !

دلم هوای ایستادن در تل زینبیه را کرده  .

دلم هوای نشستن در کنج حرم عباس (ع) را کرده ...

هوای قدم زدن در بین الحرمین ...

حال دلم خوب نیست. بیا برویم ...

پ . ن : وقتش است ! 
 وقت آن است که شمع دلم را بر کف دست گیرم تا شاید رد پای گمشده ی قدمهایشان را بر دلم پیدا کنم !

 قدمهایشان نزدیک است ...

 انگار شمعی در گوشه دلم سو سو می زند !

 اینبار به چشم هایتان التماس کنید تا برای غریبی حسین (ع) گریه کند

یا حســــــین ...
...این ایام ما رو یادتون نره ....
التماس دعا
یا علی



نویسنده » کوثر1،کوثر2و ... . ساعت 11:34 عصر روز یکشنبه 87 دی 15