• وبلاگ : دالاني به سوي بهشت
  • يادداشت : اي زنده ي شهيد صدايم را ميشنوي؟؟؟
  • نظرات : 41 خصوصي ، 33 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    من نميدونم که اين متن رو دختر دايي نوشته يا دختر عمه اما بهتره که مشخص کنيد مثلا کوثر 1 يا کوثر 2 آخه يک چنين نوشته ي احساسي بايد در خلوت و تنهايي نوشته بشه که با توجه به اينکه نام نويسنده دونفره، بشدت از احساسات قضيه ميکاهد و اما در مورد متن، ميخوام بگم که در احاديث نقل شده که فاصله ي بين مبدا(منزل يا محل کار و ...) تا مسجد هنگام اذان براي مومن به عنوان ثواب ميباشد و به همين علت هم بروبچه هاي مسجد ما هميشه از راه هاي مختلفي مسير منزل تا مسجد رو طي ميکنن (اما متاسفانه من با موتور ميرم چون خونمون رو از اونجا عوض کرديم و ...)و دايي شخصيت دختر موجود در متن هم احتمالا همين نيت رو داشته که به اون مسجد دور ميرفته///در اين قسمت : (همونجوري که دستم روي شير آب بود احساس کردم کسي با يه پتک کوبيد تو سرم.....زمزمه ميکردم شهيد) نميدونم که وقتي داريد از ديدن شهيد صحبت ميکنيد چرا بايد يک چنين حالت بسيار بد رواني پيدا کنيد در صورتي که اصلا اين دو (لطافت شهيد و احساس دختر موجود در داستان) در مقابل هم هستند اما شايد بگيد که به علت اينکه اين شهيد ازخود گذشتگي کرده يا اينکه انسانهاي امروزي حرمت راه اونو نگه نداشته اند يک چنين حالتي پيدا کرده که در پاسخ بايد گفت هيچ الزامي ندارد که هنگام ديدن عکس اين حالت پيش بياد بلکه با ديدن اين عکس بهتر بود که فقط نوشته شود که اشکهاي اون دختر سرازير شدند که در اينجا اشک نماد لطافت و سبک شدن(بالا بودن مقام شهيد)وپاکي او وقلب پاک اون دختر است که البته اشاره هم شده و حرف من تنها اضافه بودن ضربه ي پتکه////////در اين قسمت:( آقايي با التهاب سوزناکي اومد کنارم گفت دخترم اتفاقي افتاده؟؟) با توجه به متن هنوز اون آقا متوجه علت اشک دختر نشده پس چرا با التهاب سوزناک بايد حرف بزنه يعني اين آقا در تمام حالات زندگيش بايد با سوزناکي حرف بزنه؟ اگه جواب مثبته :که با توجه به ادامه ي متن مشخص ميشود که اين مرد از بروبچه هاي رزمندس و داراي شخصيت مثبتي ميباشد پس يک مومن حقيقي نبايد سراسر زندگيش را سوز احاطه کرده باشد ودر صورتي که منفي باشه که سوزناکي صدا نبايد قيد ميشد(در کل هم دختره و هم اون مرد لوح دل پاکي دارند که هرگاه به اون سر ميزنن سراسر اشک ميشن(نه همواره و در تمام زندگي)مثلا دختره وقتي تو راه بوده هنوز وارد حالت روحانيش نشده ونياز به يه استارت داشته (که همون عکس شهيد باشه) پس اون آقا هم براي ورود به حالت روحاني خود نياز به استارت داشته (که دنبال کردن خط نگاه دختره باشه)والا بايد به صورت گريان و در حالتي که وارد حالت روحاني شده پيش دختر ميومد/درضمن تازه اگه هم اين جوري باشه(که نيس) شما نوشتين با التهاب سوزناک اومد در صورتي که سوزناکي صفت مشخص سخن ميباشد(آقايي با التهاب سوزناکي اومد کنارم گفت دخترم اتفاقي افتاده؟؟)?(آقايي اومد کنارم و با التهاب سوزناکي گفت دخترم اتفاقي افتاده؟؟)//////////// خواستم هنوز بنويسم اما مامانم ميگه بيا نهار سرد شد

    اگه زياد شد ببخشيد

    خداحافظ و التماس دعا

    مصطفي

    پاسخ

    سلام...اي ول بابا ..دم مامانت گرم اگه صدات نكرده بود....ولي جدي ممنون....اينو متاسفانه كوثر 1 نوشته..........اما پتك،منظورم تعجب و عدم رضايت دختر باسه قبول موضوع بود......البته پيشنهاد شما هم متينه.....ولي همينكه لغات جاي خودشون قرار نگيرند قشنگ ميشن....حالا برگشتي بقيه اشو بنويسمممنونم بازم...در پناه خود خدا..يا علي