اين شعر حافظ حکايت شماهاست :
در ميخانه ببستند ، خدايا مپسند كه در تزوير و ريا بگشايند !
اميدوارم دكان و مغازه شما رياكاران بسته شود و ايران به تاريخ تمدن ساز خود بازگردد و نسل روحانيت بي سواد كه مديريت جامعه ايران را بر عهده دارد بر افتد از جمله آنها شخص خامنه اي که به گفته احمدي نژاد با علي کردان وزير فعلي کشور در تصدي اين سمت موافق بوده است علي کردان هماني که مدرک جعلي دکتراي حقوق دانشگاه آکسفورد توسط سايت اصول گراي www.alef.ir افشا شد لعنت خدا بر كساني كه توجيه گر حكومت بي سوادان هستند
من ولي تمام استخوان بودنم لحظه هاي ساده ي سرودنم درد مي کند انحناي روح من شانه هاي خسته ي غرور من تکيه گاه بي پناهي دلم شکسته است کتف گريه هاي بي بهانه ام بازوان حس شاعرانه ام زخم خورده است
سلامخيلي دلم هواي قيصر کرده..................
عاقبت يکروز مغرب محو مشرق مي شودعاقبت غربي ترين دل نيز عاشق مي شودشرط ميبندم به هنگاميکه زود است و نه ديرمهرباني حاکم کل مناطق مي شود
به اميد ظهور
عيدت مبارک
برامون دعاکنزياد
[گل][گل][گل][گل]
سلام
خوبي ؟
عيد شما هم مبارک
وب زيبايي داري
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام عليكم
عالي بود البته ايرادتي هم وارد هست كه دوستان بيان كردن موفق و پيروز باشيد
عيدتون مبارك
قطعه گم شده اي از پر پرواز كم است
يازده بار شمرديم ولي باز كم است
اين همه آب كه جاريست نه اقيانوس است
عرق شرم زمين است كه سرباز كم است
اللهم عجل لوليك الفرج والعافيه والنصر
اللهم جعل عواقب امورنا خيرا
سلام دوستعيدت مبارکبه اميد ظهورش.....بهترين ها رو برات آرزو ميكنم
hi bye
من نميدونم که اين متن رو دختر دايي نوشته يا دختر عمه اما بهتره که مشخص کنيد مثلا کوثر 1 يا کوثر 2 آخه يک چنين نوشته ي احساسي بايد در خلوت و تنهايي نوشته بشه که با توجه به اينکه نام نويسنده دونفره، بشدت از احساسات قضيه ميکاهد و اما در مورد متن، ميخوام بگم که در احاديث نقل شده که فاصله ي بين مبدا(منزل يا محل کار و ...) تا مسجد هنگام اذان براي مومن به عنوان ثواب ميباشد و به همين علت هم بروبچه هاي مسجد ما هميشه از راه هاي مختلفي مسير منزل تا مسجد رو طي ميکنن (اما متاسفانه من با موتور ميرم چون خونمون رو از اونجا عوض کرديم و ...)و دايي شخصيت دختر موجود در متن هم احتمالا همين نيت رو داشته که به اون مسجد دور ميرفته///در اين قسمت : (همونجوري که دستم روي شير آب بود احساس کردم کسي با يه پتک کوبيد تو سرم.....زمزمه ميکردم شهيد) نميدونم که وقتي داريد از ديدن شهيد صحبت ميکنيد چرا بايد يک چنين حالت بسيار بد رواني پيدا کنيد در صورتي که اصلا اين دو (لطافت شهيد و احساس دختر موجود در داستان) در مقابل هم هستند اما شايد بگيد که به علت اينکه اين شهيد ازخود گذشتگي کرده يا اينکه انسانهاي امروزي حرمت راه اونو نگه نداشته اند يک چنين حالتي پيدا کرده که در پاسخ بايد گفت هيچ الزامي ندارد که هنگام ديدن عکس اين حالت پيش بياد بلکه با ديدن اين عکس بهتر بود که فقط نوشته شود که اشکهاي اون دختر سرازير شدند که در اينجا اشک نماد لطافت و سبک شدن(بالا بودن مقام شهيد)وپاکي او وقلب پاک اون دختر است که البته اشاره هم شده و حرف من تنها اضافه بودن ضربه ي پتکه////////در اين قسمت:( آقايي با التهاب سوزناکي اومد کنارم گفت دخترم اتفاقي افتاده؟؟) با توجه به متن هنوز اون آقا متوجه علت اشک دختر نشده پس چرا با التهاب سوزناک بايد حرف بزنه يعني اين آقا در تمام حالات زندگيش بايد با سوزناکي حرف بزنه؟ اگه جواب مثبته :که با توجه به ادامه ي متن مشخص ميشود که اين مرد از بروبچه هاي رزمندس و داراي شخصيت مثبتي ميباشد پس يک مومن حقيقي نبايد سراسر زندگيش را سوز احاطه کرده باشد ودر صورتي که منفي باشه که سوزناکي صدا نبايد قيد ميشد(در کل هم دختره و هم اون مرد لوح دل پاکي دارند که هرگاه به اون سر ميزنن سراسر اشک ميشن(نه همواره و در تمام زندگي)مثلا دختره وقتي تو راه بوده هنوز وارد حالت روحانيش نشده ونياز به يه استارت داشته (که همون عکس شهيد باشه) پس اون آقا هم براي ورود به حالت روحاني خود نياز به استارت داشته (که دنبال کردن خط نگاه دختره باشه)والا بايد به صورت گريان و در حالتي که وارد حالت روحاني شده پيش دختر ميومد/درضمن تازه اگه هم اين جوري باشه(که نيس) شما نوشتين با التهاب سوزناک اومد در صورتي که سوزناکي صفت مشخص سخن ميباشد(آقايي با التهاب سوزناکي اومد کنارم گفت دخترم اتفاقي افتاده؟؟)?(آقايي اومد کنارم و با التهاب سوزناکي گفت دخترم اتفاقي افتاده؟؟)//////////// خواستم هنوز بنويسم اما مامانم ميگه بيا نهار سرد شد
اگه زياد شد ببخشيد
خداحافظ و التماس دعا
مصطفي
باز هم سلامکامنتتو خوندم تو وبلاگ فراز.بخدا هدف من فقط و فقط طلب آمرزش براي يه مومن بود. چون فکر مبکنم همين فاتحه و دعاي ما سودمنده.امروز يکي از دوستاي فراز اومده و بذاي من کامنت داده و نوشته شايد کامنتهاي همدردي اي که توي وبلاگ فراز گذاشته ميشه بيشتر مادر اون عزيزو زجر بده...راسش من نميدونم... اين کار باعث تسليه يا زجر... من واقعا نميدونم... اگه صلاح رو در نگذاشتن کامنت تسليت براي اون وبلاگ مي بينين، يا در گذاشتنش، انتخاب با خودتون. هدف من صرفا طلب آرامش و آمرزش الهي براي اون عزيز بود.
سلام عزيزي رو بتازگي از دست دادم که نميشناختمش... نميشناختمش....ميخوام براش زيارت عاشورا بخونم شايد که بواسطه پاکي اون، نجواي مويه ي منم بالا بره....
فقط سكوت....