• وبلاگ : دالاني به سوي بهشت
  • يادداشت : ناگه آمدنت
  • نظرات : 6 خصوصي ، 16 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    يسلام

    پست خيلي عالي بود

    يه جورايي مصداق اون حرق شهيد همت:

    قدم ميزنيد براي خدا،قلم ميزنيد...

    پيروز باشي گرامي

    سلام

    كوثر جون ...

    خوفي ؟؟؟

    يا حق....

    سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام.خوبي؟چه خبرا؟

    مثنكه بدجوري گرفتاري!

    چي كارا ميكني با اسباب كشي و...

    اول از همه اينكه ممنون دعوتمو پذيرفتين خانوم

    دوم اينكه معذرت بخاطر نداشتن جون كوثر جووووووووووووووون

    سوم اينكه من كي گفتم از وبت بدم مياد؟

    گفتم باهاش مشکل دارم

    بعدم من اينجا احساس غريبي ميکنم

    چون همه پارسي بلاگن

    .

    .

    .

    .

    خب بيخيال

    ميگم كه اين متنت خيييييييييييييييييلي قشنگه

    يه چي ديگه من شماره جديدتونو گميدم اگه يه موقه نميزنگم دلخور نشياااااااااااااااااااا

    خب ديگه بسه

    باباي

    اي بابا با اين متن و اين شعر منو ديوانه كردين.... ميدونيد كه من خيلي روي اين شعر حساسم..... جماعت يه دنيا فرقه بين ديدن و شنيدن.....بريد از اونهابپرسيد كه شنيده ها رو ديدن...... ياده اون كليپ خيلي قشنگ به خير.... دم دوستاشون كه ساختن گرم
    به گمونك اين پستتو خونده بودم اما اشكال نداره دوباره خوندمش

    سلام

    خوبين ؟؟

    حلول ما ه رمضان رو تبريك ميگم..

    باروني باشيد..

    سلام

    * کاش اين فيلمي که براش ساخته بودن مقفّا هم مي بود !

    * آمدن خيلي چيزها ممکنه ناگهاني باشه !

    " يکي ز اين جمعه ها که ناگهانه مي شود

    براي آهنگ دلش ، عدل ترانه مي شود "

    خير پس و پيش !

    سلام

    دارم يکي يکي حلاليت ميگيرم و خداحافظي.

    ديگه کم کم تا آخر هفته بار و بنديل مي بندم ...

    تا مدتي کمرنگ تر ميام نت

    ميخوام بيشتر مطالعه کنم.

    بخاطر درس

    احتمالا فعاليت وبلاگيم مقداري کمتر ميشه از اين ببعد ...

    دعام کن موفق بشم.

    راه سختي پيش رومه....

    منو دعا كن و حلال.

    پست زيارت پارسالمو گذاشتم چون دلم هواشو کرده بود.

    اما حالا حالاها فعلا لياقت رفتن پابوسشيو ندارم...

    صداي هدفون تا ته زياد بود

    منم حواسم نبود

    وقتي اومدم تو وبتون ييهو شروع كردن بخوندن

    واااااااااااااااااااااي

    قلبم از تپش وايستاد..

    اگه سكته كردم تقصير توئه ها

    بخوان خداي خويش را
    بخوان تا اجابت کند......
    به آسمان نگاه کن
    به جشن و شادي فرشتگان
    براي تو سفره اي گشوده اند
    از نور و عبادت
    پس مطهر و پاک مهمان خداوند باش
    فرصتي که نصيب تو شده
    آن را از دست مده.....

    برامون دعاي کنيد.....

    سلام

    خيلي التماس دعا

    ...................................

    يا لطيف!

    اينو كه خوندم يا يه تصوير افتادم كه تو موزه ي شهداي امام زاده علي اكبر چيذر ديده بودم!‏ چند روز رو ذهنم رژه مي رفت!‏ عكس يه مادر شهيد بود كه يه تابلو دستش گرفته بود... زير عكس نوشته بود : چشم من هست به در تا تو بيايي مادر...

    با قول حاج آقا بيات مگه اين كه همين شهدا و پلاك ها دست جوون ها رو بگيره!‏

    التماس دعا

    يا علي

    بسم الله

    امروز توي محله مون

    باز يه مسافر اومده

    محله غرق نور شده

    آخه يه زائر اومده

    حال و هواي كوچه مون

    امروز چقدر صفا داره

    آخه بي بي كوچه مون

    زائر كربلا داره

    رفتم منم بهش بگم

    زيارتت قبول باشه

    برا تبرك بگيرم

    خاكي كه رو لباسشه

    رفتم بهش بگم كه از

    كرب و بلا برام بگه

    بهش بگم از حرم

    ارباب با وفام بگه

    رفتم منم سوغاتيم و

    بگيرم از دست خودش

    رفتم بگم حسين حسين

    اون كه شدم مست خودش

    ولي يه صحنه ي عجيب

    دل من و خدايي كرد

    ديدن اون صحنه همه

    محله رو هوايي كرد

    ديدم مسافر بي بي

    از خود لاهوت اومده

    زائر كربلاي ما

    ميون تابوت اومده

    محله غرق گريه شد

    ولي بي بي شادي مي كرد

    برا جوون خوشگلش

    شادي دومادي مي كرد

    مي گفت مسافرم ديگه

    به خونه اومد ز سفر

    حسابي سربلند شدم

    اگر چه اون نداره سر

    مي گفت كه پيش فاطمه

    عزيز و رو سفيد شدم

    دعاي من قبول شده

    كه مادر شهيد شدم

    رفتم جلو تا ببينم

    صورت اون مسافر و

    قشنگ تماشا بكنم

    پرستوي مهاجر و

    ولي تو تابوتش نبود

    هيچ اثري از بدنش

    فقط يه مشتي استخون

    بودش ميون كفنش

    اللهم احفظ و انصر قائدنا و مولانا و سيدنا و مرجعنا الامام الخامنه اي

    سلام گرامي
    خيلي دردناك ....

    .................
    همين

    سلام کوثر

    خيلي عجيبه !!!!!!!!

    بعد اين همه سال............

    بعد اين همه سال چشم به راهي ....

    چند تا استخوان كجاي دل اين مادر را پر مي كند؟

    استخوانهايي كه رمقي ندارند .......

    استخوانهايي كه حتي ديگر بوي او را هم نمي دهند ..

    ولي مادر چه عشقي مي كند با اين ها.....

    2 سال پيش كه شلمچه رفته بوديم ...درست همون موقع كه ما اونجا بوديم .... چند تا استخوان پيدا كردن ... در اين ميان استخوان جمجمه هم بود ..... خيلي عجيب و باور نكردني بود!!!!!!!!

    استخوانها به پيشوازمان آمده بودند .....

    خيلي حس عجيبي بود......... همه ديگر حال و هوا ،حال و هواي خودشان نبود ... همه مبهوت.......... سكوت با صداي گريه آميخته بود.....

    كوثر جان ان شاءالله قسمتت شه اگه نرفتي بري.....

    ..............................................

    راستي خيلي دوست داشتم طعم كميل هاي پشت خاكريز رو براي يه دفعه هم كه شده بچشم...

    ................................................

    اگر سبز رفتي اگر زرد ماندم .........

    تو سبز رفتي و من همان طور پژمرده ام......

    ...............................................

    چه خوشه پيش بابام جون كندنم امشب...

    خوش به حالشون ...

    با اينكه بابا رو دوست داشت.گذاشت و رفت...

    ديگه واقعا نمي دونم چي بگم

    متر بگير ببين چند متر شده؟

    ولي برام دعا كنيد ، دعا كنيد : هميشه به ياد شهدا باشم.....

    تا شايد مثل آنها بتوانم رفتار كنم ..

    ديگه خسته نباشيد

    اميدوارم هميشه وبلاگتون با مطالب خوب مثه هميشه پر باشه قربانت:مريم

    نصف گلا رو تو ور دار نصف ديگش رو فاميلتون......

       1   2      >