بسم الله
سلام
ای خدا ! ای آنکه در عطاء و احسان به خلق پاداش نخواهی
و هرگز از عطا و کرم به بندگان پشیمان نشوی .
درود بر تو ای ماهی که مصاحبت با تو کراهت ندارد ، و معاشرت با تو موجب مذمت نیست .
درود بر تو که برکات فراوان به ما رساندی ، و زنگار خطاها و گناهان را از ما شستی .
خداوندا ! از تمامی پدران و مادران اهل دین ما درگزر ، چه آنها که درگذشته اند و چه آنها که تا روز قیامت می آیند و باقی می مانند .
پ ن : صحیفه سجادیه - وداع با ماه مبارک رمضان
پ ن : لذت عید فطرم ، صبحانه ای بود که خونه ی مادربزرگم ، کنار پدربزرگم میخوردیم .. دلم برای پدربزرگم یه ذره شده ... دوست دارم فقط یک بار ، فقط یک بار دیگه بغلش کنم و بگم بابایی عیدت مبارک .....
پ ن : میدونم میشنوید .. با شماهام .. همونایی که ذرات خاک شدند مونس و همدمتون ....اینم میدونم که چند روز دیگه هم مونس و همدم ما میشند ..... عیدتون مبارک .... منتظر عیدیم... برامون دعا کنید
آسمانی شدن از خاک بریدن می خواست ... بی سبب نیست که فواره فروریختنی است
پ ن : التماس دعا.... احساس میکنم این دفعه التماسش بیشتره .... خیلی خیلی خیلی التماس دعا
پ ن : یا علی
نویسنده » کوثر1،کوثر2و ... . ساعت 1:31 صبح روز یکشنبه 88 شهریور 29
یا لطیف
شاید همیشه گفتن خواسته هام با نگاهم به آسمون گره میخورد ! شاید بعضی وقتا دلم میخواست به آسمون بیام ، شاید این خودش میشد اولین و آخرین خواستم! این چند شب آسمون و نگاه میکردم ، اما خواستم این بود که به خودم بیام ! فقط خودم ...
راز این داغ نه در سجده طولانی ماست
بوسه اوست که چون مهر به پیشانی ماست
شادمانیم که در سنگدلی چون دیوار
باز هم پنجره ای در دل سیمانی ماست
موج با تجربه صخره به دریا برگشت
کمترین فایده عشق پشیمانی ماست
ما که ماندیم رفتیم و آنانکه رفتند ماندند !
التماس دعا داریم ، امشب شب آخره ، یا شایدم آخرین شب باشه ...
در پنـاهش
نویسنده » کوثر1،کوثر2و ... . ساعت 5:23 عصر روز شنبه 88 شهریور 21
بسم الله
سلام
**دیدار **
چشم بد دور، عمرتان بسیار ... کس نبیند ملالتان آقا!
ما نمردیم خون دل بخوری ... تخت باشد خیالتان آقا!
میخواستم از دیروز بگم .. ولی نمیدونم از کجاش بگم .....؟؟؟ دیدار ...دیدار .... دیدار .....
یه اردویی بودیم شب امتحان گفتند هرکس فردا قبول شه هدیه ای قبولیش دیدار و افطاری با آقاس ... همه مثل چی اون شبا تا صبح بیدار موندند و فقط درس خوندن ... موقع اعلام نتایج اعلام کردند متاسفانه فقط ده نفر اول این سعادت نصیبشون میشه ..... ولی الان نمیدونم چه جوری دیروز منم روزه امو با تبرک آقا باز کردم .....
افسوس ! خدا حاجت یک عمر مرا داد ... ای کاش لب سرخ تری خواسته بودم
طبق معمول نفرات اول اونجا بودیم ولی متاسفانه بازم چون خیلی بهمون گیر دادند به ردیف اول نرسیدیم .. میرسیدیمم اونجا جایی بچه هامون بود که میخواستند صحبت کنند .... از ساعت 1 آماده رفتن بودیم ولی حدودای 3 داخل رفتیم ..و آقا 5و ربع اومد .... از حاشیه ها بگذریم ...
ای تو روح و روانم ... یادت آرام جانم
با غم دوری تو تا کی زنده بمانم ... چشم انتظارم ای گل طه
طاقت ندارم یوسف زهرا ... العجل مولا مولا مولا
همیشه پیچیدن این نوا تو بیت بوی عطر نرگسو به مشام همه میرسونه . مجری صحبتشو با این اشعاری شروع کرد که همه بهش حساس بودیم و باز هم هممونو هوایی کرد
جان ایران! چه شد که جانت را ... جان ناقابلی گمان کردی؟!
آبروی همه مسلمانان ... اشک ما را چرا درآوردی؟!
جسم تو کامل است، ناقص نیست ... میدهد عطر یک بغل گل یاس
دستت اما حکایتی دارد… ... رَحِمَ اللهُ عَمِی العباس!
اگه نشنیدید حتما بخونید شعری برای آقا
بچه ها شروع به صحبت کردند .... حرف ها به هم نزدیک بود .... شایدم نزدیک نبود ولی دلا خیلی خیلی بهم نزدیک بود .... خوشحال بودم از اینکه صحبت هایی همشون مشتی بزرک به دهن همه بدخواهان بود ... عملا روی هم رفته همشون درخواست شدیدی برای بازداشت فوری آقای موسوی و خاتمی و حتی تعطیلی سفارت انگلیس بودند ... خوشحالیش اینجاست که وقتی همه میگن همه ی دانشجویان از اوضاع اخیر راضی اند .... تحکیم وحدتیا و انجمن اسلامیا و بسیجیا حرفاشون یکی بود .... و هیچ کدومشون دلالتی بر راضی بودن نداشت ... ما نمیدونم این دانشجو نمایان که راضی اند عضو کدوم تشکل اند ؟؟؟
نسل سوم چو نسل اول هست ... با شعف با شعور با باور
جاری است انقلاب چون کوثر ... هان! «فصل لربک وانحر»
هنوزم باورم نمیشه چه جوری سهمیه گیرمون اومد و رفتیم من که با یکی از بچه ها از انجمن اسلامی دو تا از بچه هامونم از سازمان رسانه . یکی هم بدون اینکه روحش خبر داشته باشه از تحکیم وحدت ... همه جار زدیم تشکل ما 6 تا سهمیه داره نگو فقط همون دوتا بود .... هرکس یه جوری خودشو به آب و آتیش زده بود سهمیه بگیره ... اونجا یکی از بچه هامونو دیدیم که خانوم برادرشون مسئول حوزه بودند راحت سهمیه کش رفته بودند .. ما که به برادرمون بگیم یه جوری آدمو نگاه میکنه انگار سوالای اول قبرو خواستی بعدشم با یه لحن تندی میگه خواهران با برادران جداست ... آره آره .. دیگه ما که اینکاره ایم میدونیم بچه های خودمون هستند بین دفتر برادران و خواهران سه کیلومتر فاصله است تو حیاط اگه همدیگرو ببیند حاظرند بپرند تو حوض تا خدایی نکرده از کنار هم رد نشند ولی نمیدونم شماره پرواز عمره همو از کجا حفظند ؟؟
فقط نه من به هوای تو اشک می ریزم ... که هرچه رود در این سرزمین مسافر توست
یا علی
راستی :
به هرکسی دل ببندم بعد از این خود نیز می دانم ... به جز اندوه دل کندن ندارد حاصلی دیگر
نویسنده » کوثر1،کوثر2و ... . ساعت 1:18 عصر روز پنج شنبه 88 شهریور 5
دیشب این طبع، بیقرار شما
خواست عرض ارادتی بکند
دست کم از دل شکستهتان
واژههایم عیادتی بکند
***
چشم بد دور، عمرتان بسیار
کس نبیند ملالتان آقا!
ما نمردیم خون دل بخوری
تخت باشد خیالتان آقا!
***
چیست روباه در مصاف شیر؟!
چه نیازی به امر یا گفته؟!
تو فقط ابرویی به هم آور
میشود خواب دشمن آشفته
***
هست خاموشیات پر از فریاد
در تو آرامشی است طوفانی
«الذی انزل السکینه» تو را
کرده سرشار از فراوانی
***
واژهها از لبت تراویدند
پرصلابت، پرعاطفه، پرشور
آفریدند در دل مردم
عزت، آمادگی، حماسه، حضور
***
این حماسه همه ز یمن تو بود
گرچه از آن مردمش خواندی
رهبرا! تا ابد ولی محبوب
در دل عاشقان خود ماندی
***
سهم دلدادگان تو سلوی
قسمتِ دشمنان تو سجیل
رهبری نیست در جهان جز تو
که ز امت چنین کند تجلیل
***
نسل سوم چو نسل اول هست
با شعف با شعور با باور
جاری است انقلاب چون کوثر
هان! «فصل لربک وانحر»
***
گرچه در باغ سینهات داری
لطفها، مهرها، محبتها
گفتی اما نمیروی چو حسین
تا ابد زیر بار بدعتها!
***
ناگهان در نماز جمعه شهر
عطر محراب جمکران گل کرد
بغض تو تا شکست بر لبها
ذکر یا صاحب الزمان (عج) گل کرد
***
جان ایران! چه شد که جانت را
جان ناقابلی گمان کردی؟!
آبروی همه مسلمانان
اشک ما را چرا درآوردی؟!
***
جسم تو کامل است، ناقص نیست
میدهد عطر یک بغل گل یاس
دستت اما حکایتی دارد…
رَحِمَ اللهُ عَمِی العباس!
نویسنده » کوثر1،کوثر2و ... . ساعت 1:12 عصر روز پنج شنبه 88 شهریور 5
بسم الله
سلام
شب میلاد نور ، شب طلوع حجت ، شب تولد مهدی ...
ما خودمونو از منتظران حساب کردیم و جای حرفی باقی نزاشتیم.. در حالیکه حرف ها بسیار است .و می توانیم خود را دوباره ارزیابی کنیم ..الاقل تا اینکه اگه در متن عدالت و رفاه و حتی آزادی و آگاهی و عرفان نشستیم آیا انتظارمان برآورده شد و دیگر مهدی را نمی خواهیم ؟ و انتظار قائم آل محمّد نداریم ؟؟ اگر ما از مهدی تا این مرحله انتظار داشته باشیم دیگر انتظاری نخواهیم کشید و توقعی نخواهیم داشت ....حقیقت انتظار یعنی ....
تو می آیی (( عین _ صاد ))
نویسنده » کوثر1،کوثر2و ... . ساعت 3:29 عصر روز چهارشنبه 88 مرداد 14