سفارش تبلیغ
صبا ویژن



فروردین 1389 - دالانی به سوی بهشت






درباره نویسنده
فروردین 1389 - دالانی به سوی بهشت
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
مرداد 86
شهریور 86
مهر 86
خرداد 87
آبان 87
بهمن 87
اسفند 87
فروردین 88
اردیبهشت 88
خرداد 88
تیر 88
مرداد 88
شهریور 88
مهر 88
آبان 88
آذر 88
دی 88
بهمن 88
دی 87
مهر87
آبان 86
آذر 87
مرداد 87
شهریور 87
آذر 86
دی 86
بهمن 86
اسفند 86
فروردین 87
اردیبهشت 87
تیر 87
فروردین 1389
اسفند 1388
بهمن 1388
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
تیر 1389
تیر 89
شهریور 89
مرداد 89
فروردین 90


لینکهای روزانه
مجنون خنده های تو ام ،‏بیشتر بخند !‏ [139]
مهـــــر [23170]
ایســنا [41]
ایـــــرنا [40]
رجـــا نیــوز [152]
فــــارس نیوز [132]
حامیان دکتر احمدی نژاد [100]
پایگاه وبــلاگ نویسان ارزشی [50]
پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری [165]
کشاورزی [114]
دانشگام [387]
به سوی نور [194]
استخاره با قرآن [254]
حاج محمود کریمی [230]
سایت شهید آوینی [262]
[آرشیو(15)]


لینک دوستان
دالان بهـشت ...
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
فروردین 1389 - دالانی به سوی بهشت

آمار بازدید
بازدید کل :414534
بازدید امروز : 17
 RSS 

 بسم الله

سلام

 

دستمال کاغذی به اشک گفت:
قطره قطره‌ات طلاست ......یک کم از طلای خود حراج می‌کنی؟
عاشقم
با من ازدواج می‌کنی؟
اشک گفت:
ازدواج اشک و دستمالِ کاغذی!......تو چقدر ساده‌ای
خوش خیال کاغذی!
توی ازدواج ما
تو مچاله می‌شوی
چرک می‌شوی و تکه‌ای زباله می‌شوی
پس برو و بی‌خیال باش
عاشقی کجاست!
تو فقط......دستمال باش!


دستمال کاغذی، دلش شکست
گوشه‌ای کنار جعبه‌اش نشست
گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد
در تن سفید و نازکش دوید
خونِ درد
آخرش، دستمال کاغذی مچاله شد
مثل تکه‌ای زباله شد
او ولی شبیه دیگران نشد
چرک و زشت مثل این و آن نشد
رفت اگرچه توی سطل آشغال
پاک بود و عاشق و زلال
او
با تمام دستمال‌های کاغذی
فرق داشت
چون که در میان قلب خود
دانه‌های اشک کاشت.

 

 پ ن : به پسر دایی کوچیکه گفتم ، یه آهنگ شاد شاد بده اعصابم داغونه گوش کنم ،...
 ولی من با اون فقط گریه کرم .....وقتی دلت شکسته باشه ، اشک ، شادی و غم سرش نمیشه ...



نویسنده » کوثر1،کوثر2و ... . ساعت 10:39 صبح روز شنبه 89 فروردین 28



او ...

این ظرافت ؛
این لطافت ؛
این همه احساس و
این همه تلاش بی وقفه (!)
از یه پسر بچه عجیب نیس؟

dashte bashin

* اگه من 1 روز برای کنکور اینقد نان استاپ درس خونده بودم ، قطعا الان اینجا نبودم !



نویسنده » کوثر1،کوثر2و ... . ساعت 1:17 عصر روز شنبه 89 فروردین 21


بسم الله

وقتی که دیدمش ، چه بگویم ؟!... بدن نداشت
کوچک‌ ترین نشانه‌ای از خویشتن نداشت
گوشم حکایت تن بی سر شنیده بود ...
... دیدم به چشم خود بدنی را که تن نداشت!
آن خاک پاک سرخ معطر ، به جز پلاک ،
-آن هم پلاک سوخته ‌ای - در کفن نداشت
او ماه بود و یک تنه تابید تا محاق
او شعله بود و چاره‌ای از سوختن نداشت

 

دیشب به خوابم آمد... بی‌خاک و بی ‌پلاک 
گل ‌زخم ‌های واشده بر پیرهن نداشت 

پیشانی مرا با لبخند بوسه زد: 
«دیدی که جان هم ارزش اندوختن نداشت ! »



نویسنده » کوثر1،کوثر2و ... . ساعت 12:4 عصر روز چهارشنبه 89 فروردین 18


بسم الله

سلام

شیطان، اندازه یک حبّه قند است ...گاهی می افتد توی فنجانِ دلِ ما، ..حل می شود آرام آرام، بی آنکه اصلا ً ما بفهمیم، و روحمان سر می کشد آن را،آن چای شیرین را ...
آن وقت او، خون می شود در خانه تن،..می چرخد و می گردد و می ماند آنجا،..او می شود من......

***
طعم دهانم تلخ ِتلخ است،....
انگار سمی قطره قطره،رفته میان تاروپودم،این لکه ها چیست؟،بر روح ِ سرتاپا کبودم! ...
ای وای پیش از آنکه از این سم بمیرم،باید که از دست خودت دارو بگیرم ....
ای آنکه داروخانه ات،هر موقع باز است....

من ناخوشم ...
داروی من راز و نیاز است....
چشمان من ابر است و هی باران می آید ..
اما بگو
کِی می رود این درد و کِی درمان می آید؟ .....

***
شب بود اما
صبح آمده این دوروبرها
این ردپای روشن اوست
این بال و پرها

***
لطفت برایم نسخه پیچید:
یک شیشه شربت، آسمان
یک قرص ِخورشید
یک استکان یاد خدا باید بنوشم
معجونی از نور و دعا باید بنوشم

پ ن : ... برام دعا کنید ... یعنی برامون...... خیلی دعا ....



نویسنده » کوثر1،کوثر2و ... . ساعت 3:44 عصر روز یکشنبه 89 فروردین 15


بسم الله

سلام

دیشب خواب خیلی بدی دیدم.... و همینطور پریشب ... و پریشبش..... شاید برا همینه که می ترسم بخوابم ... شایدم به خاطر درد قلبم قبل از خواب یا....

.................

میدونی امروز یه دفعه یاد دوستم افتادم.. شایدم دوستام.... اونایی که فکر میکنم دوستامند... یادمه یکی از دوستای خیلی خیلی ردیفم آخرین بار پارسال بم زنگ زد گف:(بخوانید گفت)
سلام عزیزم ، نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده ( منم گفتم منم دلم برات تنگ شده....ولی اصلا تنگ نشده بود)
گف:نمیدونی چقدر دوریت برام سخته... نمیتونم اصلا تحمل کنم.. نبینمت میمیرم.. باید امروز ببینمت.. پاشو ساعت 1 بیا ایران زمین
گفتم  چی؟ امروز نه عزیزم کار دارم نمیشه.. چی شده این همه مدت یادم افتادی...
                              (بعد از کلی مکالمه گفت):
آخه میدونی اون دوست پسرم که کمری داشت یادته؟ساعت 4 باش قرار دارم.... به مامانم گفتم با تو بیرونم.. اگه بدونند با توام دیر برم چیزی نمیگند.. الانم حوصله ام سر رفته ....و   
                                (ادامه داستان)

با یادآوری این قضیه از خودم بدم اومد.. از اینکه لیاقتم از دوست و دوست داشتن فقط همینه.. همین که تا کارت دارن میشم عزیزم.... موقع انتخاب واحد 84 نفر بم زنگ میزنند ولی وقتی برا تو مشکل پیش میاد هیشکی نی به دادت برسه.... 
                                 مثـــــــــــــــــــــــــــال:
سلام عزیزم دلم برات شده ریش ریش... تا عکسامونو با هم نگاه نکنم شبا خوابم نمیبره.. نمیدونی چقدر دوست دارم... تو بهترین دوستی بودی که تا حالا داشتم.. راستی خوب شد یادم افتاد میشه بیر فلان ثبت نامو برا من بکنی...آخه میدونی من اعتقاد دارم دستت خیلی خبه مطمئنم اگه تو برام ثبت نام کنی حتما شانس باهامه ....

سلام عزیزم ...دیشب همش ذکر و خیر توبود.. همه میگن خوش به حال تو به خاطر همچین دوستی که داری.. آخ آخ تا یادم نرفته مثلا امروز با تو بیرونما.. سوتی موتی ندیااا
سلام جیگر .. وای نمیدونم اگه تو رو نداشتم به کی باید زنگ میزدم.. مونس تمام تنهاییای من تویی.. اگه بدونی چی شده... فقط بگم اگه بابام بت زنگ زد بگو من همه 300 هزار تومن پول تلفن رو با تو حرف زدماااا ....
و....

...........................

نمیدونم چی بگم.. فقط .... من همه دوستامو از ته قلبم دوست داشتم... از ته قلبم.... از ته قلبم انتخابشون کردم... ولی وقتی میبینم.... وقتی میبینم خالصانه بدون هیچ جوابی براشون هر کاری از دستم بر بیاد انجام میدم ولی بعد در جوابش جلو همه میانو تو چشمت نگاه میکنند و میگند .. خیلی بی معرفتــــــــــــی...... اینجاست که یه لبخندی میزنمو نگامو از چشماشون میدزدم...

از همه اونایی که ادعا میکردن دوسم داشتند ولی نداشتند متنفرم......متنفـــــــــــــــر

پ ن :دخی دایی کجایی ؟؟؟

پ ن : کاربر گرامی لطفا از مثال های بالا نمونه هایی برای خود تهیه نموده و حل نمایید ... ( بخشید فکر کردم هاست دانشگاست)

پ ن : به عنوان یَک مهندس کَشاورزی البته بعد از این ( چند ماهی مونده) روز طبیعت را به همه تبریک عرض می نماییم ...

پ ن : با تشکر



نویسنده » کوثر1،کوثر2و ... . ساعت 1:38 صبح روز پنج شنبه 89 فروردین 12


   1   2      >