بسم الله
در حال وب گردی بودم (!)
که حس کردم نوشتن از « معلم » « مدرسه » « کتاب » و ...
برا بعضیا شده مثه یه خاطره شیرین که الان دارن حسرتشو میخورن !
مثه حرفای بزرگترا که اگه ما جای تو بودیم !
جای من بودین چی ؟ هیچ وقت ادامشو کسی نگفته ... :(
شاید سال دیگه یا دوسال دیگه ، یه همچین روزایی ،
منم با حسرت از این چیزایی که الان راحت از کنارش رد میشم بنویسم (!)
دلم برا یکی ، یکی که با همه فرق میکرد تنگ شده !
اما این دومین سالی ست ؛؛
که برای تبریک گفتن به او چشمانم ناخود آگاه آسمان را برای نگاه کردن انتخاب میکند ...
اســتاد عزیزم روزت مبارک ...
:: خدایش بیامرزد (اســتاد) !
همیشه بهم میگفت اول خط قبل از نوشتن هر چیزی باید این 4تا نقطه رو گذاشت
( حداقل تو وبم این اولین باریه که به حرفش عمل کردم (!) ) ::
:: بیمعرفتی من یکی از بچه های این نسل اینه که شناخت زیادی
از معلم 12 اردیبهشت ندارم ( شرمندم ) ::
:: نمیدونم متوجه شدین ؟ ولی مثه اینکه ، کم کم دارم با تعجب تو پرانتز رفیق میشم (!) ::
:: در پناهش ...