بسم الله
کسی دیگر نمی کوبد در این خانه ی متروک ویران را
کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم
و من چون شمع می سوزم و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند
و من گریان و نالانم و من تنهای تنهایم
درون کلبه ی خاموش خویش اما
کس حال من غمگین نمی پرسد
و من دریای پر اشکم که توفان به دل دارم
درون سینه ی پرجوش خویش اما
کسی حال من تنها نمی پرسد
و من چون تک درخت زرد پاییزم
که هر دم با نسیمی می شود برگی جدا از او
و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند ...
پ ن : اگر تنها ترین تنها شود ..... باز هم خدا هست
نویسنده » کوثر1،کوثر2و ... . ساعت 1:11 عصر روز شنبه 88 تیر 20