بسم الله
باز دلم گرفته ازاین درو زمونه .. هرجا پامیزارم بهم میگن دیوونه
گوش بدید ای دلای مبتلا ... دلای تنگ گنبد طلا
میخام برم کرببلا .. غرق و آه و ناله گریه کنم.... از غصه دختر سه ساله
باباجون خودت یتیم نوازی کن با موهای پریشونم بازی کن..... لحظه ای که گرفته بود بابا.. منو رو زانوهاش نشوند بابا... وقتیکه شتاب رفتنت دیدم پیرهن کهنه رو بر تنت دیدم.. فهمیدم یتیم بی بابا میشم... دختری در به در صحرا میشم ....
چشمم خیره به مسافر کربلا بود... پرچمی که میون جمعیت برای خودش جولان میداد... قرمزی پرچمش میون لباس مشکی سینه زنا ....
چشمامو از ترس اینکه لحظه ای نبینمش نمیبستم .... غرق از خون غرق اشک.... حرکت اون پرچم داشت دیوونه میکرد .... دیوونه از اینکه لحظه ای روی چهرشو میپوشوند.. برا دیدنش باید خودمو راستو چپ میکردم.. مثل اون پرچم ...
دوست دارم حالا که میری از برم...بکشی دست نوازش به سرم ....
همه چی دست به دست هم داده بودند تا یاد بی بابایی رفیقم بیوفتم.... یاد بی پدری مادرم.....حتی فکرشم برام سخت بود.... فکر ثانیه ای بی پدر ...
نمیخام بابا دلت به پا کنم جکر خون تورو کباب کنم ...
میخواستم از اون فاصله دور فرار کنم .. میخواستم دورو خیلی زود نزدیک کنم....
وقتی نیستی چاره بی چاره میشه .. دخترت تو صحرا آواره میشه... وقتی نیستی منو سیلی میزنند... روی ماهو رنگ نیلی میزنند...
باباجون خودت یتیم نوازی کن... باموهای پریشونم بازی کن
پ ن : وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می کند ؟؟ زندگی یا مرگ بعد از ما چه فرقی می کند ؟
سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست جای ما اینجا یا آنجا چه فرقی می کند؟
پ ن : یادتان باشد لباس مشکی ام را تا کنید .. گوشه ای از قبر من این جامه را هم جا کنید
کاش من در شام تاسوعا بمیرم تا شما .. خرجی ام را نذر ظهر روز عاشورا کنید
پ ن : ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده .. گوشه ای از کربلا جا و مکانم بده
پ ن : یا علی