به نام او
خواب دیدم تو ساحل با خدا قدم می زدم ، بر پهنه ی آسمان صحنه ای از زندگی ام برق زد.در هر صحنه ،دو جفت جای پا روی شن دیدم .یکی متعلق به من و دیگری متعلق به خدا !
وقتی آخرین صحنه در مقابلم برق زد ، به پشت سرم و به جای پاهای روی شن نگاه کردم متوجه شدم که چندین بار در طول مسیر زندگیم فقط یک جفت جای پا روی شن بوده .
همچنین متوجه شدم که این در سخت ترین و غمگین ترین دوران زندگیم بوده است.این واقعا برایم ناراحت کننده بود .درباره اش از خدا سوال کردم:
(( خدایا ! تو گفتی اگر دنبالت بیام در تمام راه با منی ، ولی دیدم که در سخت ترین دوران زندگی ام ، فقط یک جفت جای پا بود..نمی فهمم چرا وقتی که بیش از هر وقت به تو نیاز داشتم مرا تنها گذاشتی؟؟؟؟؟؟؟))
خدایم گفت:
بنده ی عزیزم...من در کنار تو هستم و هرگز تنهایت نخواهم گذاشت ، اگر در آزمون ها و رنج ها فقط یک جفت جای پا دیدی ، زمانی بود که تورا در آغوشم حمل میکردم!!
پ ن 1: میدونستم این چند روزه سر بچه ها شلوغ بوده الان گذاشتم گیر ندید.
پ ن 2: وای عرفه...روز نیایش... زیر آسمون خدا...توی آغوش بهترین دوستت که با نفسش به گونه هات که از شدت سرما رنگی شدن جون میده ...چه شود
پ ن 3 : خداجون تو طلوع زمستونت چراغ هیچ خونه ای رو خاموش نگه ندار..خیلی سخته با بغض سر سفره ی سنتت بشینی و با قاب عکس جای کسی رو پر کنی...
پ ن 4 : رو زمین خدا تو همین روزای خدا روحی پر کشید 13 ذی الحجه...عید تا عید...لباس نو به رنگ مشکی نقش گرفت
بابایی کجاست بابایی تا برام بگه لالایی
کم کم که گُلای خونش به نبود باغبونشون عادت میکردن تو همین روز خدایی پرواز روح دیگری را لمس کردند .. آخه خدا دیگه گُلا تحمل ندارن....یعنی امسال.................؟
خداجون قرارمون که یادت نرفته...هوای هممونو داشته باش به خصوص اونایی که خیلی وقته نیستند
خیلی وقته نیستند................
پ ن 5 : عید غدیر بر همگان مبالک.... من عیدی میخوامممممممممممممممم
پ ن 6 : کوثر کوچولوم 6 ماهه شده داره کم کم آدم میشه....
پ ن 7 : خب یه نگاه به تقویمت بنداز نمیشه چیزی رو جا انداخت حالا یه دفعه طولانی شد به قول یکی از
بچه ها طوری نی...
پ ن آخر : آخییییییییییییییییییییش
در پناه ایزد
یا ساقی کوثر