به نام الله پاسدار خون شهیدان
الله اکبر الله اکبر
صبح شده و صدای ملکوتی اذان برخواسته.....
جیک جیک گنجشک ها شدت گرفت...اولین بار بود بانگ نماز صبح را در مسجد جمکران میشنیدم
کی باشد که این صدای ملکوتی از معدنه های مساجد در سراسر سیاره ی زمین بلند شود و جامعه ی عدل جهانی برقرار گردد...
و آن گنجشک در دستانش دعای وداع با دنیای زمینی را زمزمه کرد...
اشهد ان لا الا الله
بدنش هنوز گرم بود....نمیدونم چرا با اینکه دیگه جون گریه نداشتم ولی دوست داشتم از ته ته دلم باسش اشک بریزم ...روبروی چاه پیداش کردیم....طفلکی چشماش نیمه باز بود
اشهد ان محمّد رسول الله
زمانمون کوتاه بود...اون نسیمی که بوسه روی گونه هام میذاشت...اون نعره ی گنجشک ها......انگار این اذان حتی درختان رو هم مست کرده بود....اصلا انگار سلول های مغزم از کار افتاده بودند.....
اشهد ان علی ولی الله
نمیتونستیم اونجا رهاش کنیم...رفتیم و کنار درختی با اشک برای انس با آرامگاه ابدیش تنهاش گزاشتیم...وقتی اونجا رسیدیم انگار جز بچه های خودمون کسی نبود.....ولی انگار ..وای خدا باور کردنی نبود.....
حی علی الصلاه
اولین بار بود این جمله اینقدر برام دلنشین بود...نمیدونم این همه آدم از کجا پیداشون شد.....توی اون تاریکی این همه آدم از چپ و راست ...پیداشون شد و با تمام وجود داشتند می دویدند......باسم دویدن خنده دار نبود....دویدم برای رسیدن به همان آرمانی که دنبالش بودم...همه میدوویدن و تکرار میکردند.....
حی علی الصلاه
همه شهدای عزیزمان همگی فدای این آرمان مقدس شده اند و چه باک اگر همه ی ما فدا شویم....و مگر همه ی کربلایی ها جان خود را فدای این آرمان نکرده اند و بلآخره این پرچم اذان است که هم چون تمثیلی ،آرمان نهایی بر سنگر های تسخیر شده ی دشمن برافراشته میگردد
در پناه خود خدا
یا علی