بسم الله
<< جنگ تمام شد و مرد به شهر برگشت . با تنی خسته و زخم هایی در آن >>
با همین شروع میشه ..
و اینک شوکران !
اسم یه کتاب . یه کتابی که تموم نقطه به نقطش با درد نوشته شده !
نمی دونم از کجا بگم ؟
اولین باری که دیدمش تو مدرسمون بود . یه جور خاصیه . تمام خاطراتشو با اشک می گه .
اصلا انگار این خاطراتو داره از رو می خونه ! معلومه قصشو خوب بلده .
قصه زندگیشو ...
بعد از روزی که دیدمش خیلی دلم گرفت ...
شاید چون با من خیلی فرق می کرد ...
بعد از اون چند بار تو 2-3 تا برنامه ی تلویزیونی دیدمش ...
این بارم دلم گرفت .
اما امروز .... امروز ...
خوندم خط به خط ! نقطه به نقطه ! تمامشو ...
شاید خیلی جاهاش عین حرفایی بود که اون روز می گفت ...
اما همش دلم می خواست تا تهشو یه باره بخونم ...
.
و << گریه امانش نداد . دلش می خواست بدود به جایی که انتها ندارد و او را صدا بزند >>
ولی این دفعه دلم شکست ... بغض کردم .
... منوچهر مدق به روایت همسر شهید ...
.
و این در دلش مانده است : یادت باشد تنها رفتی ..
اگه دوس داشتین بخونیدش . مطمئنم بازش کنید دلتون براتون می خونه !
.
پ . ن : دلم بدجوری گرفته . دعایم کنید ....
پ . ن : اگه خواستید :<< اینک شوکران 1 >> انتشارات روایت فتح
پ . ن : زندگی که می گن اینه این که اینا واسش خندیدن و گریه کردن !
زندگی ایناییه که تو این کتاب کوچیکه اما خیلی حرف داره !
تو این بار یک جور دیگر شدی، غمی در صدایت قدم میزند
من امشب نمازم به رنگ خداست،
و از دل خدایا خدا میکنم.
تو دلخسته هستی و من نیز هم،
من امشب برایت دعا میکنم ... دعام کنید ....
در پناهش .