سفارش تبلیغ
صبا ویژن



آذر 88 - دالانی به سوی بهشت






درباره نویسنده
آذر 88 - دالانی به سوی بهشت
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
مرداد 86
شهریور 86
مهر 86
خرداد 87
آبان 87
بهمن 87
اسفند 87
فروردین 88
اردیبهشت 88
خرداد 88
تیر 88
مرداد 88
شهریور 88
مهر 88
آبان 88
آذر 88
دی 88
بهمن 88
دی 87
مهر87
آبان 86
آذر 87
مرداد 87
شهریور 87
آذر 86
دی 86
بهمن 86
اسفند 86
فروردین 87
اردیبهشت 87
تیر 87
فروردین 1389
اسفند 1388
بهمن 1388
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
تیر 1389
تیر 89
شهریور 89
مرداد 89
فروردین 90


لینکهای روزانه
مجنون خنده های تو ام ،‏بیشتر بخند !‏ [139]
مهـــــر [23170]
ایســنا [41]
ایـــــرنا [40]
رجـــا نیــوز [152]
فــــارس نیوز [132]
حامیان دکتر احمدی نژاد [100]
پایگاه وبــلاگ نویسان ارزشی [50]
پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری [165]
کشاورزی [114]
دانشگام [387]
به سوی نور [194]
استخاره با قرآن [254]
حاج محمود کریمی [230]
سایت شهید آوینی [262]
[آرشیو(15)]


لینک دوستان
دالان بهـشت ...
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
آذر 88 - دالانی به سوی بهشت

آمار بازدید
بازدید کل :424630
بازدید امروز : 106
 RSS 

بسم الله

وقتی حرف صحن و گنبده ...
یه پای دلم تو کربلا ...
یه پای دلم تو مشهده ...

یا علی



نویسنده » کوثر1،کوثر2و ... . ساعت 10:40 صبح روز یکشنبه 88 آذر 29


بسم الله
سلام

یه گلوله برفی برا خودم درست کردم
آنقدر گردو خوشگل که فکرش رو هم نمی تونی بکنی
بعد فکر کردم برای خودم نگهش دارم
و پیش خودم بخوابونمش ...
براش لباس خواب درست کردم ...
یه بالش هم برا زیر سرش بزارم
دیشب دیدم که گذاشته رفته ...
اما پیش از رفتنش جایش را خیس کرده بود ...
راستی اسمش چی بود ؟؟؟



نویسنده » کوثر1،کوثر2و ... . ساعت 1:29 عصر روز پنج شنبه 88 آذر 26


بسم الله

سلام

تو کتاب اول دبستانمون نوشته بود « آن مرد آمد » همه منتظر اومدن آن مرد بودیم
قبل ترش میگفتند اگه کلاغی بالای سر خونتون غار غار میکرد ... منتظر مهمون باشید
بعداش تو کتابای دبیرستانمو نوشته بود چشم راستت که بپرد نشانه  آمدن مهمان است
همش تو گوشمون میخوندند مهمان حبیب خداست ....
همه مهمان ها حبیب خدا هستند ؟؟
....

وقتی  از صدای باز شدن در آپارتمان تا تالاپ تولوپ بالارفتن از پله ها فاصله بیوفته ... یعنی اون مهمون اومده.... یعنی اون مهمون یقه ات رو گرفته و نیمزاره پاتو جلو بزاری .. مثل زالو میچسبه بهت که .....
شمارو نمیدونم ولی من ازش فراریم.... همونی که از نامه اعمالمونم قبولش سخت تره ....... ف
یش های تکنولوژی برتر ** بخوانید تکنولوژی.......**

پ ن : بنا به گزارش حراست وب کوثر از نوشتن کلمات زشت معذوریم... خودتان جایگزین نمایید .. میتوانید  لب خود را گاز گرفته و به ادامه داستان توجه فرمایید

پ ن :  داره میاد از تو صحرا یه کاروان پر ماتم .. که روش نوشته کاروان محرم....

پ ن : دخی دایی کجاییییــــــــــــــــــــــــی... همیشه تو محرم کوثر تبدیل میشد به یه حسینیه مجازی.... 

پ ن : یا علـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی



نویسنده » کوثر1،کوثر2و ... . ساعت 3:34 عصر روز چهارشنبه 88 آذر 25


بسم الله

 

در آفتاب لمیده بودند و درباره کارهایی که باید بکنند و شاید بکنند و می خواهند بکنند سخن سرایی می کردند
اما به محض این که سرو کله یه کرم کوچولو پیدا شد ...
تمام باید ها  و شاید ها و خواهد ها ...... پا به فرار گذاشتند و در هفت سوراخ قایم شدند ....


این است سیاست  مثلا سیاست مداران امروز ما
یه وقت فکر نکنید منظور من این سیاست مدارای که مثلا همونایی که خودشونو سیاسی میدونندا یا اونایی که هزار نفرو به پیروی از خودشون میکشووونندا.... نوچ نوچ .... زشته این حرفا چیه ... منوحرفا

من منظورم به رئیس حراست  دانشگاه خودمون بود ....
ما چاکر حاجی هم هستیم



نویسنده » کوثر1،کوثر2و ... . ساعت 12:53 عصر روز دوشنبه 88 آذر 23


بسم الله

.......
میگفت برا دوتا از رفیقام دعا کن ..... رفیقاش برام خیلی ارزش داشتند ... از نه دل براش دعا کردم
چند روز بعد کارای خودم خیلی خوشگل پیش رفت
دیروز گفت که ... یکی از اون دوتا رفیقام تو بودی ...
خوشحالم که از بهترین رفیقشم
....
ولی من از بهترین رفیقم بی خبر بودم.... بی خبر ...  خدایا بیامرزدش..... پدرش رفت ... دیگه هیشکی رو نداره ... من چقدر نارفیقم

یا علی


نویسنده » کوثر1،کوثر2و ... . ساعت 3:7 عصر روز پنج شنبه 88 آذر 12